علم ودانش راه زندگی جاوید
|
( 3688)آن یکی کش صد هزار آثار خاست |
|
کمترین آثار او عمر بقاست |
|
||
|
( 3689)گرچه فردست او اثر دارد هزار |
|
آن یکی را نام شاید بیشمار |
|
||
|
( 3690)آن یکی شخصی تو را باشد پدر |
|
در حق شخصی دگر باشد پسر |
|
||
|
( 3691)در حق دیگر بود قهر و عدو |
|
در حق دیگر بود لطف و نکو |
|
||
|
( 3692)صد هزاران نام و او یک آدمی |
|
صاحب هر وصفش از وصفی عمی |
|
||
|
( 3693)هر که جوید نام، گر صاحب ثقه است |
|
همچو تو نومید و اندر تفرقه است |
|
||
|
( 3694)تو چه بر چفسی برین نام درخت |
|
تا بمانی تلخکام و شوربخت |
|
||
|
( 3695)در گذر از نام و بنگر در صفات |
|
تا صفاتت ره نماید سوی ذات |
|
||
( 3696)اختلاف خلق، از نام اوفتاد |
|
چون بهمعنی رفت، آرام اوفتاد |
آن یکی: پروردگار است و واصلان او «عمر بقا» و حیات جاودان دارند.
بقا: باقى، جاودان، و مىتوان «عمر بقا» را «بقاى عمر» معنى کرد.
عَمى: اعمى، کور، و در این بیت کنایت از «نادان» است.
از وصفی عمی: یعنی از اوصاف دیگر بیخبر است.
صاحب ثقه: مورد اعتماد، لیکن در بیت مورد بحث در معنى «راستگو» ظاهرتر است.
تفرقه: پریشانى، سر گردانى. در اصطلاح عارفان مقابل جمع است و آن تعلّق دل است به کارى پراکنده. «تفرقه»، حال کسی است که هنوز به علمالیقین نرسیده و مطلوب خود را نشناخته است و درجستوجوی او هر دم در شاخی میآویزد.
چفسیدن: چسبیدن.
در گذر از نام: از آن که «علم» یک واژه است، لیکن اثرها و خاصیتهاى فراوان دارد و این اثرها و خاصیتها در معنى علم است نه در نام آن.
هر که جوید نام: کسی که به معنی و حقیقت هر چیز توجه ندارد؛ اگر هم راستگو و ثقه باشد باز هم به مقصود نمیرسد.
( 3688) این یک حقیقت صد هزار اثر دارد که کمترین آنها عمر جاودانى است . ( 3689) اگر چه فرد است ولى هزار اثر داشته و همان یکى نامهاى بىشمار دارد . ( 3690) همان یکى براى شخص تو پدر و در حق دیگرى پسر . ( 3691) در حق یکى دشمنى و قهر و براى دیگرى خوبى و لطف . ( 3692) صد هزاران نام دارد و آن خود آدمى است دارنده هر یک از اوصاف او از وصف دیگر کور و بىخبر است . ( 3693) هر کس که نام را چسبید و از صفت بىخبر شد اگر امیدوار باشد مثل تو ناامید و پریشان مىگردد . ( 3694) تو براى چه باین اسم درخت چسبیدهاى تا تلخ کام و شور بخت بمانى؟ . ( 3695) از نام بگذر و بصفات بنگر تا صفات بسوى ذات راهنمائیت کند . ( 3696) اختلاف مردم از نام است ولى وقتى بعالم معنى قدم گذاشت در آن جا کمال آرامش برقرار است.
در این ابیات مولانا به دو نکتهْ مهم اشاره فرموده است: یکى اینکه دانش چون درختى است با شاخ و برگهاى بسیار و میوههاى آب دار. هر که از میوه آن درخت خُورَد راه به زندگى جاوید بَرد. چنان که در حدیث است: «إِذا لَقِیتُم شَجَرَةً مِن أشجارِ الجَنَّةِ فَاقعُدُوا فِى ظِلِّها وَ کُلُوا مِن أثمارِها قالُوا وَ کَیفَ یُمکِنُ هذا فِى دَارِ الدُّنیا قال (ص) إِذا لَقیِتُم عالِماً فَکَأَنَّما لَقِیتُم شَجَرَةً مِن اَشجارِ الجَنَّةِ: هر گاه دانشمندى دیدید، چنان است که درختى از درختهاى بهشت را دیدهاید.»[1] دیگر اینکه در لفظ و ظاهر معنىِ آن نباید نگریست، باید دید حقیقت چیست. پس از الفاظ بگذر و جلوههای حق را بنگر تا به ذات حق راه یابی. مولانا میگوید: حضرت حق به مناسبت تجلیات بیشمار خود، اسما و صفات بیشماری دارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |